-
a
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 09:59
-
حیله ی دادرس
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 15:50
پس از به ثمر رسیدن انار های دشت مردم برای نالیندن همگی کنار هم جمع شدند و جملگی چونان اربده میزدند که زنان شهر ترسیدند و رخت بر بستند و به سرعت خود را تسلیم کردند که دادرس به فریادشان رسد . ولی مزدور آنچنان پشیمان گشت که قطره قطره ی خونش را به دستان بلند پیله مردی کباب شده در مرز کشور تحویل داد تا به مراد دل برسد و از...
-
پیدایش وزق
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 14:47
کامل ترین مرد جهان با مقصودی به سمت شن زارهای درون مرداب میرفتند که قورباقه ای دیدند بس بزرگ و تنومند . نامش وزق نهادن و آن وزق با صدایی عجیب به هوا پرید و شکار شیر شد . شیر درنده غرش کنان به سمت وزق های دیگر میدوید و وزقها از ترس پشت مقصودی پناه بردند ، تا بدانجا که وزق ها از سر و کول وی بالا میرفتند و از خشم شیر...
-
میراث قلندر
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 09:25
پس از گذشت چند روز بیماری همه ی شهر را فرا گرفت و مردم از فرط خستگی به صورت وارونه غذا میخوردند و کله پا به مقصد میرسیدند . همچنان که مرغ از قفس پرید و قلندر بیدار شد و به هیچ یک از افرادش رحم نکرد تا بدانجا که صبحانه ها کباب شد و عصرانه بی دماغ گشته ، میراث خود را برای فرزندانش بر جای گذاشت تا بخورند و بیاشامند ولی...
-
افکار ساده
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 19:59
فروانروا پس از اتمام ماموریت خود به خانه بازگشت تا شاهد شروع ماموریت جدید باشد ، در همین حین خدمتکار مزدور را به شام دعوت کرد و مزدور اقلام مورد نظر را به باغ برد .همچنین در آن باغ مرد دیوانه ای زندگی میکرد که همیشه در حال خوردن بود و هیچ وقت از خوردن سیر نمیشد و قوت غالز او پرندگان مهاجری بودند که همیشه برای سازمان...
-
قیافه ی استاد
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 16:00
-
مزرعه
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 13:38
صاحب مزرعه از دشنام زن خود به حراس درآمد و کل مزرعه را به یک دینار بفروخت . آن زن به قاضی شهر شکایت بکرد و با بیل به سر شوهر بکوفت . این داستان پا به پا نقل بشد تا به روزگار مقصودی برسید. مقصودی از مردم بینوا و دلیر شبهای چون روز روشن عصر خود بود که با نوک انگشت شصتش مجروح شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد . آن گونه بود...
-
طویله ی حاکم
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 12:03
زمزمه های عرش به قدری شده بود که در طویله های دور دست حاکم در بشه زاران ، گوسفندان به تکاپو افتادند و به رمه حمله کردند و از گرگ و یابو ، جر حیوانی درنده به بار نیاوردند . آنان همچنین چونان با جلوی فرق به پشت صاحب قبلی خود ضربه میزدند که آن بیچاره طلب مغفرت نمود و آن دیار را به سختی ترک کرد و میراث عظیم خود را برای...
-
مسلول
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 10:47
روزی یک مسلول به پشت خمیده بود و با گردن به به وان حمام فکر میکرد ، عاقلی از آن میان گذر کرد و حاجت کار پرسید . مسلول بگفت در اندرز کار پادشاهان همان امید بود که در کار من است . عابر این سخن بشنید و به گوش حاکم رساند . حاکم عصبانی شد و جمله مردم شهر را بکشت و بر آن مردم حکومت کرد .
-
اجساد زنده
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 01:46
استاد ما از بچگی در کتاب خود این چنین مینوشت که نباید گذشتگان را به سبب یاری جستن از حلال مشکلات ملالت نمود ، زیرا آنان بودند که کشورهای وسیعی را فتح کردند و همه را به ارباب خود سپردن که در آن کشت و ضرع کند و محصول بر جای مانده از خون شهیدان شهر را بر دامان مادر خود بریزد تا از آن کار خشنود گشته و نوکریش را کند . این...
-
در احوال تقسیم غنائم
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 00:21
از دیرباز تا کنون زنی نبوده که توسط مار سفیدی که دم خود را برای سیر شدن بچه موشهای مرداب دور مزرعه ی ما قربانی کرده ، آسیب دیده باشد به همین دلیل است که در آن زمان مردم مزرعه برای کاشتن گندم عجله نمیکردند .همچنان گلادیاتور شهر ما با شعله ی شمعی به سپر خود ضربه میزد و به یاری برده ی بینوای دامداران شهر میرفت ، اینگونه...
-
شاعر دل مرده
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 20:09
پیشینیان از دیر باز تا به کنون شاعری را ندیدند که از زندگی سیر شده و بر افکار خویش فزونی یافته باشد . این چنین است که مرغ پاه کوتاه همسایه ی کورمان چونان با کف پا به دنبه ی گوسفند پسر بینوا لگد میزد که آن گوسفند به خروش آمده ، تمام کرم های خاکی آن منطقه را خام خام بخورد تا بدانجا که ریش سفید آن دهکده طرح شکایت آن مرد...
-
پسر پادشاه
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 17:01
در جشن پاک سازی مفقود الاثر شدن پسر بزرگ ترین پادشاه قرن دهم به سال یک هزار و شهشت صدو شصتادو هشت شمسیه شمسی ، مردی زندگی میکرد که همیشه شانه هایش بر نبرد سگ شغال نمای حماسه های کتاب تاریخ صغری حکومت میکرد که توانست با چوب دستیش چنان آرام به پشت پسرش بزند که تا انتهای ریشه های درخت زندگی پرواز کند و از شاخه های آن...
-
گذشتگان دور
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 14:14
در زمانهای پیرینه سنگی ، انسانهایی زندگی میکردند که در دیار خود از مردمان به عنوان تمدن خود یاد میکردند . آنها جنینی را خلق کرده بودند که میتوانست به تنهایی از اعماق دریا شنا کنان به سمت صحرا رفته و از آنها طلا طلب کنند . مردمی که در آن طرف صحرا بودند چونان تمدنی را به هم عرضه میکردند که همگی خوشحال شدند و در کتاب خود...
-
در احوال چارپایان
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 14:06
بزغاله های پیر مش زجب به قدری گوسفند خورده بودند که از ساق پایشان تا فلک همه اسرار در خاک نهفته شده بود و از آن دوران کسی به این میان نیامد جز کره بزی که در جمله افکارش نرمی ابرهای نهفته در خاک بود و زلال اسرار اسمانی که جز رنگهای تیره چیزی در رموز افکارش نمیتپید . وی با یک پای خود چنان با نرمی به وسط دشمن خود کوبید...