جامعة المزخرفات

مزخرفاتی بیش برای ریش درازان گرسنه

جامعة المزخرفات

مزخرفاتی بیش برای ریش درازان گرسنه

در احوال چارپایان

بزغاله های پیر مش زجب به قدری گوسفند خورده بودند که از ساق پایشان تا فلک همه اسرار در خاک نهفته شده بود و از آن دوران کسی به این میان نیامد جز کره بزی که در جمله افکارش نرمی ابرهای نهفته در خاک بود و زلال اسرار اسمانی که جز رنگهای تیره چیزی در رموز افکارش نمیتپید . وی با یک پای خود چنان با نرمی به وسط دشمن خود کوبید که از چمنهای اطراف ، زردی گلی که تا ریشه در اعماق آب های روان شنا میکرد ، شده بود . زیرا در آن دوران کوران و کچلان جملگی فریاد میزدند که آخرین برگ گل پاییزی در جهان رخنه کرده و اسرار نهانی پنهان شده و رموز دوران دربار بر خط مشی آنها راه دوری را نشان میدهد که همگی به آن میخندند و با لبخندهای خود غمگین ترین افکار خود را نثار شهدای گمنامی میکنند که با رفتن خود داغی دلی پژمرده را با نرمی به مردم ارائه میکرد .همچنان که گرگها به آستین خود دشنام میدادند مردمانی از دیار اسب چاپار از شرق خروج کردند و با شمشیر های غایب در دلهایشان چنان به اطراف شلیک میکردند که همگی گیج و گنگ شدند و چون شیر درنده به آسمان خیره شده بودند که ناگهان ابری آرام از کنار آنان گذر کرد و مردمان شرق را به زمین نزدیک کرد ، گویی آنان هرگز به موری تشبیه نشده بودند . این بود خلاصه داستانی که سرش مور دوپا بود و تهش دوچرخه ی سه پا .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد