جامعة المزخرفات

مزخرفاتی بیش برای ریش درازان گرسنه

جامعة المزخرفات

مزخرفاتی بیش برای ریش درازان گرسنه

پیدایش وزق

کامل ترین مرد جهان با مقصودی به سمت شن زارهای درون مرداب میرفتند که قورباقه ای دیدند بس بزرگ و تنومند . نامش وزق نهادن و آن وزق با صدایی عجیب به هوا پرید و شکار شیر شد .  شیر درنده غرش کنان به سمت وزق های دیگر میدوید و وزقها از ترس پشت مقصودی پناه بردند ، تا بدانجا که وزق ها از سر و کول وی بالا میرفتند و از خشم شیر شکایت میکردند . مقصودی احوال کار دانست و سمت شیر رفته ، همه ی وزقها را پیشکش شیر کرد و در قبال آن کار جان شیر بگرفت . چون استاد این حرکت بدید تعجب کرد و دلیل کار بپرسید . مخصودی لبخندی زد و گفت در حال خویش نبوده و دلیلی ندارد .


بی دلیل کاری کنم که یار نداند
به فکر رود آن کار کند که بار ندارد
از بس به سمت شیر وزق رسید که شیر بخفت
گفتا که وقت نهار است ، شیر یال ندارد

مسلول

روزی یک مسلول به پشت خمیده بود و با گردن به به وان حمام فکر میکرد ، عاقلی از آن میان گذر کرد و حاجت کار پرسید . مسلول بگفت در اندرز کار پادشاهان همان امید بود که در کار من است . عابر این سخن بشنید و به گوش حاکم رساند . حاکم عصبانی شد و جمله مردم شهر را بکشت و بر آن مردم حکومت کرد .