جامعة المزخرفات

مزخرفاتی بیش برای ریش درازان گرسنه

جامعة المزخرفات

مزخرفاتی بیش برای ریش درازان گرسنه

افکار ساده

فروانروا پس از اتمام ماموریت خود به خانه بازگشت تا شاهد شروع ماموریت جدید باشد ، در همین حین خدمتکار مزدور را به شام دعوت  کرد و مزدور اقلام مورد نظر را به باغ برد .همچنین در آن باغ مرد دیوانه ای زندگی میکرد که همیشه در حال خوردن بود و هیچ وقت از خوردن سیر نمیشد و قوت غالز او پرندگان مهاجری بودند که همیشه برای سازمان دولتی آن دوران به سمت خورشید طلوع میکردند . زیرا طلوع در آن دوران کار سختی بود و هر کسی از پس آن بر نمی آمد جر مقصودی که آن هم برای انجام گوچت ترین کار ، رنج میکشید و تن پروری میکرد و از زندگی هیچ نمی آموخت جز آخرین جرئه ی نوشیدنیش که آن هم برای دوستی دشمنان شهر به هدر رفته بود و از آنها به عنوانی از عناوین یاد میکرد . این بود داستان کرد شلی که برای اتمام معاش خود رمه را یکی پس از دیگری به سخره گرفت و جز سادگی چیزی در افکارش نبود .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد