از دیرباز تا کنون زنی نبوده که توسط مار سفیدی که دم خود را برای سیر شدن بچه موشهای مرداب دور مزرعه ی ما قربانی کرده ، آسیب دیده باشد به همین دلیل است که در آن زمان مردم مزرعه برای کاشتن گندم عجله نمیکردند .همچنان گلادیاتور شهر ما با شعله ی شمعی به سپر خود ضربه میزد و به یاری برده ی بینوای دامداران شهر میرفت ، اینگونه بود که مردمک چشم گاو خشمگین دشمنان ما بر نعره ی دلنواز اسب سفید دوستان ما چیره شد و در پایان جنگ غنایم پخش شد و به همگی به مساوات تقسیم بشد ، به گونه ای که سیب گندیده ی بر جای مانده از مدفوع فیل چلاق نیز به بینوایان رسید و آنان خوشحال شده ، جشن و سرور بر پای کردند و سینه خیز به مقر استقرار استاد رفتند و ایشان را به طمع گرفتن غنایم بیشتر شرحه شرحه کردند . اینگونه بود که در کتاب اسرار بی منطق از آنان به نیکی یاد شد .
نوروزت مبارک
سال نو مبارک
ممنون
نه عزیزم خودم بودم من سال نو را تبریک گفتم که بیایی وبلاگم را بخوانی و نظربدهی همین . مرسی
ممنون از نظرت . خوشحال شدم . اگه خواستی تبادل لینک کنیم بگو